مطالبی جالب از فلسفه و منطق

فلسفه، منطق، اثبات وجود خدا، شکاکیت، جبرگرایی، اصل واقعیت مستقل از ذهن، جبر، عرفان، خطای حواس، جهان بینی، سعادت، اراده، ابهام،

مطالبی جالب از فلسفه و منطق

فلسفه، منطق، اثبات وجود خدا، شکاکیت، جبرگرایی، اصل واقعیت مستقل از ذهن، جبر، عرفان، خطای حواس، جهان بینی، سعادت، اراده، ابهام،

اثبات 100% وجود خدا (احتمال ضعیفی در 100% نبودن وجود دارد)

معنای واجب الوجود در این مقاله: چیزی که امکان ندارد کسی بتواند آن را از هستی به نیستی تبدیل نماید و این مفهوم جدای از واجب باالذات و واجب بالغیر است.


مشکل فیلسوفان مکتب مشاء این است که فکر می کنند می شود موجودی موجود دیگری را بدون هیچ خمیرمایه ای به وجود آورد. در صورتی که در خود قرآن گفته شده که ما انسان را از گِل خشک شده ای آفریدیم. اما فیلسوفان مکتب مشاء این مشکل را دارند که فکر می کنند چیزی برای از نیستی به هستی شدن نیاز به علت دارد. بله حتما نیاز به علت دارد. البته اگر چنین چیزی ممکن باشد.

ولی این غیر ممکن است که چیزی از هیچ به وجود بیاید؛ چه خودش خودش را به وجود آورده باشد و چه موجود دیگری او را به وجود آورده باشد. چون 1 به طور طبیعی از 0 استنتاج نمی شود. و کسی هم هرچه قدر هم که قدرت داشته باشد، نمی تواند 1 را از 0 به وجود آورد. زیرا غیر ممکن است. فقط یک امکان وجود دارد و آن هم این است که موجود دیگری ترکیب موجود فعلی را به وجود آورده باشد و این ممکن است. بدین صورت که ما و خدا و حتی شیطان، همه واجب الوجود هستیم و حتی یزید و معاویه نیز واجب الوجود هستند. اما یک مساله ای وجود دارد و آن هم این است که بدانیم کدام یک از این واجب الوجود ها ترکیب واجب الوجود دیگر را به وجود آورده است. مثال با اینکه هم من و هم الله هر دو واجب الوجود هستیم، اما ترکیب من فقط به اندازه ی مثلا 90 سال است که به وجود آمده است. ولی الله را اطلاع ندارم. در اینجا یک مساله ی دیگری که پیش می آید این است که آیا قدرتی درونی من را 90 سال به وجود آورده است یا قدرتی خارجی؟. چون در این جا بحث حافظه پیش می آید، این را نیز باید گفت که درست است که ترکیب فعلی من 90 سال است که به وجود آمده است ولی چون من قبل از آن را به یاد نمی آورم، نمی توانم بگویم که قدرتی خارج از من مرا به وجود آورده است یا خیر. چون آن وجودی که من باشم، از زمانی که در رحم مادرم بودم با موجود فعلی ای که هستم، فرق می کنم. زیرا هم اکنون مقدار زیادی از آب طبیعت و گوشت حیوانات که نوشیدنی و غذای من باشد، ترکیب مرا شکل داده اند. پس من ازلی هستم و ماده ی من ازلی است؛ اما ترکیب من آنطور که حافظه ام می گوید، 90 سال بیشتر نیست که به حالت آدمیزاد در آمده ام و 9 ماه قبل از آن نیز جنین بودم. بنا بر گزارشات حافظه ام، من 90 سال است که خودم را می شناسم و خودم کم و بیش در اصلاح ترکیب روحی و جسمی خودم تلاش کرده ام. اما قبل از 90 سال و اندی چطور؟ ماده ی من که همین طبیعت بوده است که شامل مواد غذایی و آب می باشد. پس من 90 سال است که روی خودم کنترل دارم. این کنترل از کجا می آید؟ از ماده نمی تواند باشد زیرا ماده قدرت تصمیم گیری ندارد. پس اگر از ماده نباشد اجبارا باید از روح باشد. اما روح من از کجا آمده است؟. قبل از تولد من کجا بوده است؟ آن چیزی که مرا قبل از تولدم تشکیل می داده، فقط روح من بوده است. پس چرا من قبل از 90 سال روح خودم را نمی شناختم؟ طبق اصول فلسفی محض اگر من روی خودم تسلط نداشته باشم و خودم را به یاد نیاورم، چیز دیگری دیگری که من نسبت به آن ناآگاه هستم مرا به این جهان منتقل کرده است. آن چیز یا در درون من است و یا در بیرون من. هرچه که باشد، من نسبت به آن ناآگاه هستم. زیرا وقتی حافظه ی من آن را نمی شناسد، من نیز آن را نمی شناسم و فرقی نمی کند که در درون من باشد و یا در برون من. پس چیزی هست که مرا شکل داده است و حافظه ام که جزئی از من است، آن را

نمی شناسد. آن چیز است که مرا در قبل از تولد نگاه می داشته است. آن چیزی که مرا نگاه می داشته است، یا باید خودش مثل من حافظه ای داشته باشد که حداقل کمی بیشتر از من باشد. اگر آن چیز نیز توسط قدرتی که حافظه اش بیشتر از او بوده است، نیز به وجود آید، پس خود او نیز باید کسی را داشته باشد که حافظه اش بیشتر از او باشد و ترکیب او را شکل دهد. اگر همینطور بخواهیم ادامه دهیم که یک نفر بالاتر، ترکیب نفر قبلی را به وجود آورده باشد، به بی نهایت می خوریم و به تسلسل می رسیم و هیچ موجودی ترکیبی نخواهد داشت؛ زیرا باید ترکیب از یک قدرت فاعلی به وجود آمده باشد. و اگر همین طور ادامه دهیم، به تسلسل می خوریم و در نتیجه هیچ ترکیبی از موجودات به وجود نخواهد آمد. در صورتی که ما می بینیم ترکیبی داریم و این ترکیب باید ناچارا به جایی منتهی شود تا همه ی ترکیبات از آن جا به وجود آمده باشد. پس ما به یک موجود با حافظه ی بی نهایت روبرو هستیم که قدرا خلاقیت بی انتهایی نیز دارد و قدرت تفکر بی نهایتی نیز دارد. این بی نهایت بودن ها در کالبد زمان غیر ممکن است. پس ناچارا باید این موجود فراتر از کالبد زمان وجود داشته باشد. پس این موجود علاوه بر این که مثل ما واجب الوجود است، اما حداقل حافظه و خلاقیت و قدرت خاصی دارد که ما دارا نیستیم. امیدوارم این استدلال آن قدر نقد شود تا تمامی عیب های آن را بزدایم و بی اشکال شود.

لطفا نظرات خود را مطرح کنید.
نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] سه‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1387 ساعت 09:31 ق.ظ

محسن واقعا خوب بود.همیشه موفق وموید باشی
.مینا

از نظر شما ممنونم

عبدالله پنج‌شنبه 6 آبان‌ماه سال 1395 ساعت 07:14 ب.ظ

بسم‌الله الرحمن الرحیم
سلام
دلایل بسیاری بر ممکن الوجود بودن هر چیز جز واجب الوجود وجود دارد....مثلا از آنجاییکه بنده و شما در حال حاضر در همه جا نیستیم یعنی وجود ما در فلان جا نیست و این یعنی بنده در حال حاضر در مثلا آمریکا وجود ندارم و این یعنی من و هر چیزی که بنده بعنوان ممکن الوجود درک میکنم نیز ممکن الوجود است بنابراین وجود چند واجب الوجود غیر ممکن میشود چون واجب الوجودی که قابل تفکیک از غیر خودش باشد ممکن الوجود است نه واجب الوجود....بنابراین واجب است وجود واجب الوجودی که صاحب عقول را در آن راهی جز نیاز نیست....
بهتر است برای اثبات خدا در تمام بن بست های فلسفی ناشی از محدودیت عقل حداکثر چند هزار ساله بشر به تنها عامل تغییر ناپذیر هستی از ۱۵۰۰ سال پیش تا کنون "قرآن" پناه بریم
التماس دعا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد