مطالبی جالب از فلسفه و منطق

فلسفه، منطق، اثبات وجود خدا، شکاکیت، جبرگرایی، اصل واقعیت مستقل از ذهن، جبر، عرفان، خطای حواس، جهان بینی، سعادت، اراده، ابهام،

مطالبی جالب از فلسفه و منطق

فلسفه، منطق، اثبات وجود خدا، شکاکیت، جبرگرایی، اصل واقعیت مستقل از ذهن، جبر، عرفان، خطای حواس، جهان بینی، سعادت، اراده، ابهام،

نقص جهان بینی دینی

به راستی انسان نمی داند برای شناخت حقیقت در دین و دنیاشش از کجا باید شروع کند. من که خواستم از بر حق بودم دینم مطمئن شوم، با این مطلب برخورد کردم که: "هر انسانی ذاتا شیعه به دنیا می آید اما اگر والدینش او به دین دیگری باشند، او به آن دین می رود." قبول کردن این مطلب باعث می شود انسان خود به خود از تحرک در انتخاب دین باز باایستد. و اگر بپرسد "آیا این معتبر است؟"، فقط می گویند طبق این کتاب و آن کتاب و نه کلام خدا. انسان نیاز دارد برای یک بار هم که شده برای دریافت حقیقت بگوید اگر شناخت و تحقیق و شک در دین کفر است، دوست دارم هزار بار کافر باشم تا یک شیعه ی متعصب که کورکورانه رفتار می کند. متاسفانه گویا باب شده است که هرکسی حتی اگر اسلام را رد هم نکند و فقط شک کند، مارک کافر را بر او می زنند. شاید وقتی من به یک مسلمان بگویم: "بیا اول فلسفه را بخوان و بعد دینت رو انتخاب کن." این جمله براش کمی عجیب باشه و بگه یعنی چه؟ از کی تا حالا فلسفه دین و دنیای ما رو مشخص کرده که بخواد الان هم درست کنه و من هم میگم درسته. تو در قالب دینت چپونده
شدی و قدرت انتخاب نداری. و ممکنه که بگی پس اگر فلسفه خوبه، پس چرا خدا اول فلسفه رو نازل نکرد؟. من هم دقیقا همین سوال رو دارم که چرا پیامبران هیچ کدام راجع به فلسفه چیزی نگفتند و رفتند و ما را سردرگم گذاشتند؟ و اگر این هم امتحان الهی باشد، باید بگویم نفرت انگیز ترین امتحانی است که خدا می تونسته بگیره چون من رو یک مدت دچار احساس کافر بودن کرد و هزار تا موقعیت ثواب برام مهیا بود که برام بی اهمیت جلوه می کرد. من از خدایم شکایت دارم که چرا اینقدر دین را مبهم به دست ما رسانده است. مشکل جهان بینی دینی این است که خیلی گنگ خودش را نشان می دهد. مثلا اگر ما کار خیری می کنیم و یا تهذیب نفس می کنیم و یا دعا می کنیم، اصلا خودش را مستقیم نشان نمی دهد و اگر نشان هم دهد، معلوم نمی کند که کمک خداست. به نظر من اگر خدا یک عاملی برای انسان قرار می داد تا انسان بتونه ارزشش رو تو اون دنیا ببینه، خیلی عالی می شد. ولی حق دین همینه که کلی آدم ازش فراری باشند چون خدا دین رو فرستاده ولی پشتیبانی براش قرار نداده و ولش کرده به امون خدا. همون طوری که انجیل و تورات رو به امون خدا ول کرد و اون کتب هم منحرف شدند و این دلیل مستحکمی برای متزلزل بودن دین است. اگر خدا این دین را سالم به دست ما رسانده است، پس چرا کسی کامل به آن آگاهی ندارد؟ و چیزهای مبهمی برای ما باقی مانده و متن قرآن که خیلی مبهم و مجمل است و بین تشبیه و واقعیت را در آن نمی توان تشخیص داد و بعضی قسمت ها اصلا ربطی به قسمت های دیگر ندارد. می گویند که جهان بینی فلسفی نمی تواند آرمان ساز باشد، ولی جهان بینی دینی می تواند آرمان ساز باشد. حالا من می گویم جهان بینی دینی هم نوع هدایتش مثل آدمی است که از یک طرف می گوید این پازل را حل کن و از طرف دیگر می گوید یالا زود باش. اگر این
مثال را درک نمی کنید باید بگویم که هزار و یک استفتاء در ابعاد و اندازه های مختلف که مثل نشریات و در ابعاد وسیع پخش می شوند، نمونه ی کاملی از این مثال می باشند که هرکسی هم روزانه بسیار با این مسائل روبروست و هم فقط حفظ کردن و نه عمل کردن به آن همه استفتاء خودش یک ترم تقویت حافظه می خواهد. این حالت انسان ها را فراری می دهد از جمله من را. حالا دین هم بد نیست ولی به تنهایی ارزش چندانی ندارد و مثل وعده ی سرخرمن برا قیامت می ماند. در صورتی که باید برای انسان این چیزها قابل درک باشد و تنها چیزی که می تواند نقص دین را برطرف کند، فلسفه است و علوم تجربی و بشینید و ببینید که فلسفه چگونه به عنوان یک مادر این دو راه شناخت حقایق را در خود جا می دهد و هرسه باهم یک اتحاد نیرومند می شوند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد