مطالبی جالب از فلسفه و منطق

فلسفه، منطق، اثبات وجود خدا، شکاکیت، جبرگرایی، اصل واقعیت مستقل از ذهن، جبر، عرفان، خطای حواس، جهان بینی، سعادت، اراده، ابهام،

مطالبی جالب از فلسفه و منطق

فلسفه، منطق، اثبات وجود خدا، شکاکیت، جبرگرایی، اصل واقعیت مستقل از ذهن، جبر، عرفان، خطای حواس، جهان بینی، سعادت، اراده، ابهام،

ابهام چیست؟

زجر های متفاوتی وجود دارند. مثلا یک نوع زجر با قرار دادن دست روی شعله ی آتش حس می شود؛ یک نوع زجر دیگر با شکست خوردن در یک بازی حس می شود؛ یک نوع زجر دیگر با ترس حس می شود.


اما نوع پیشرفته تری از زجر وجود دارد که فقط به افرادی که در کشف حقایق دنیا خورد می شوند، داده می شود و آن زجر ابهام است. کمتر کسی آن را درک می کند. اما برای درک عموم مردم دو مثال می زنم تا همگان بفهمند جویندگان راه حقیقت چه می کشند. هرچند بعد از آن اظهار بی تفاوتی کنند:



1- فرض کنید کسی شما را به یک بیابان بدون امکانات ارتباطی می فرستد و به شما قوانین زیر را می گوید:
هر کسی با لباس آبی پیش تو آمد، به او کتاب بده
هر کسی با لباس قرمز پیش تو آمد، به او پول بده
هر کسی با لباس سبز پیش تو آمد، به او طناب بده
هر کسی با لباس سیاه پیش تو آمد، به او تفنگ بده
هر کسی با لباس سفید پیش تو آمد، به او یک نقشه بده
هر کسی با لباس زرد پیش تو آمد، به او قطب نما بده

فرض کنید آن افراد نیز نمی دانند که چه باید بگیرند و فقط به آنها گفته شده که بیایند و از شما آن وسیله را بگیرند. در همین حال به دلیل 6 مورد بودن این توصیه ها، شما فقط 3 مورد را یادتان می آید و 2 مورد نیز در ذهنتان ضعیف است و یک مورد را اصلا به خاطر نمی آورید. از طرفی آن افراد با صدای بلند به شما می گویند وسیله ی مرا بده و شما نیز خودتان را تقصیرکار می دانید که دستور
ها را از یاد برده اید؛ ولی کاری نمی توان کرد. شما مجبورید به یک روشی عمل کنید و همیشه در حال عذاب هستید که آیا کار درست را انجام داده اید یا نه و همیشه در شک هستید.




2- اگر زن هستید که هیچ، اگر مرد هستید، فرض کنید زن هستید.
شما که یک زن هستید، منتظر شوهر خود هستید تا از جبهه برگردد و و شما 20 سال نیز بیشتر ندارید و یک سال است که ازدواج کرده اید و خانم زیبایی نیز هستید. خبر می دهند که جنگ تمام شده. و تمامی شهدا را آورده اند ولی شوهر شما در بین آنان نیست. همچنین در تماس هایی که از طریق دولت خود با دشمن داشته اید، متوجه شده اید شوهر شما در لیست اسیر ها نیز نمی باشد. در این بین این فکر به ذهن شما خطور می کند که "شوهر من کجاست؟" "آیا مرده است؟" "آیا زنده است؟" من جوان و زیبا هستم و حامله نیز نیستم که منتظر شوهرم باشم. اگر شوهرم نیامد چطور؟ من باید جوانی ام حیف شود و تا موهایم نیز مثل دندان هایم سفید نشود، باید صبر کنم تا بلکه شوهرم بیاید؟ اگر ازدواج کردم و جوانی ام را نگاه داشتم و چند سال بعد شوهرم برگشت چطور؟ چطور رو در روی او نگاه کنم و بگویم ازدواج کرده ام؟ خدایا چه کار کنم؟ کدام کار بهتر است؟ کدام کار بر اساس فلسفه اخلاق درست است؟ کدام کار بر اساس دین است؟ کدام کار موجب رضایت خداوند است؟ اگر من ازدواج نکنم، خدایم به من نمی گوید چرا جوانی خود را حرام یک احتمال ضعیف کردی و جوانی مجرد دیگر را آرزو به دل نگاه داشتی و شوهرت را که معلوم نیست می آید یا نمی آید به آن جوان عاشق خود ترجیح دادی؟ حتی اگر شما یک کاری را انجام دهید، بازهم همیشه ناراحت و نگران هستید که: "نکند کار اشتباهی کرده باشم و قابلیت این را داشتم که کار بهتر را انتخاب کنم، ولی نکردم؟". ابهام قدرت انتخاب را بسیار بسیار ضعیف می کند و فقط قطع نمی کند. حال شما هستید که باید تصمیم بگیرید کدام راه را انتخاب کنید.
من نمی گویم ابهام یک بی عدالتی است. نه!. من می گویم یک زجر است. یک نوع اضطراب است. یک نوع فشار شدید روحی است. این ابهام به طور بسیار عالی و به طور کامل خودش را در دین نشان می دهد. یعنی اگر یک جا باشد که این ابهام بخواهد به طور عمومی افراد زجر دهد و زجرش شدید نیز باشد، دین بهترین جایگاه برای این کار است. احساسی به شما دست می دهد وقتی که می خواهد خوب و بد را انجام دهید که تا به حال فکرش را هم نمی کردید. آنقدر زجر می کشید که اگر ایمانتان قوی نباشد، می زنید زیر خدا و پیغمبر و ائمه. این همان زجری است که ابهام به شما هدیه می دهد. یعنی کار را برای شما بسیار بسیار سخت می کند.


این ابهام مصداق دیگری نیز دارد و آن این داستان است:

فرض کنید همیشه به شما می گویند از روی یک تخته ی با عرض 1 متر و طول 10 متر که در ارتفاع 2 متری قرار دارد، رد شوید. و اگر بیافتید، ما شما را در آتش می سوزانیم. خب!. شما معمولا خیلی با احتیاط رد می شوید و خیلی هم برای شما سخت نمی باشد که این کار را انجام دهید. اما اگر دفعه ی بعد به شما بگویند از روی یک تخته با عرض 5 سانتی متر رد شوید چطور؟ خب!. شما باز شروع می کنید به رد شدن که ناگهان در دو متر نهایی می افتید. همه شمشیرهایشان را بیرون می کشند و می خواهند شما را بکشند. شما چه می گویید؟ مسلما می گویید تقصیر من نبود و تخته خیلی نازک بود. آنها نیز به شما می گویند. هرچند نازک بود؛ اما انجامش که
غیرممکن نبود؟. بود؟. شما می بینید آنان راست می گویند ولی در عین حال برایتان خیلی سخت است. زیرا در طول رد شدن در مسیر در این احساس هستید که: "نکند انتخاب غلطی کرده باشم؟". این شما رل زجر می دهد. اما در نهایت در مقابل حق قرار گرفته اید و باید مجازات شوید. اما مقداری خفیف تر.

ببینید؛ در دین چیزی وجود دارد که می گوید اگر دروغ بگویی کار اشتباهی کرده ای. شما راحت هستید و از این به بعد باید از اراده ی خود برای تحقق بخشیدن به این امر کمک بگیرید. اما اگر بحث دروغ مسلحتی پیش بیاید چطور؟ من نمی گویم شما با نیت پلید کاری انجام می دهید. بلکه من می گویم فشار خداوند بر شما بیشتر می شود تا راحت به حقیقت نزدیک نشوید و در راه فهمیدن مسیر سعادت گم بمانید. از طرفی دیگر دو اندیشه ی زیر به شما فشار می آورند:

۱- کسی که به دین خدا دسترسی ندارد، خداوند از او سوالات شرعی را بازخواست نمی کند. زیرا او تقصیری ندارد.

۲- کسی که به دین خدا دسترسی ندارد، خداوند از او سوالات شرعی را بازخواست می کند. زیرا او تقصیر دارد. مگر می شود خداوند

کسی را در جایی بیافریند و بی دلیل باشد. حتما آن فرد قبل از به دنیا آمدن کاری کرده است که باعث شده در این دنیا در این مکان و زمان خاص قرار گیرد و پیامبر اکرم نیز به همین منوال.
شما در این حالت وارد مرحله ی جدیدی می شوید که دیگر ابهام نامیده نمی شود و آن جنون نامیده می شود. سلامت روانی شما به شدت ضربه می خورد. قدرت درک حقایق را از دست می دهید و نمی توانید با عقل و فطرت خود راه را پیدا کنید و حتی متوجه شوید که کدام یک از عقاید فوق درست است. این نیز یکی دیگر از وقایع جهان است. همان طوری که خیلی از افراد در مسائل مختلف سردرگم می مانند، شما نیز مانند آنان اما معمولا در مراحل بالاتر شعور به ابهام دچار
می شوید. ابهام افراد در این است که "آیا می شود این گری کاسپارو رو توی شطرنج کامپیوتر برد یا نه؟" یا کمی بالاتر: "آیا می شود این نرم افزار را بهتر ساخت تا مردم راحت تر استفاده کنند؟" اما شما البته اگر واقعا این طور باشد، هدفتان درک حقیقت است و ابهام نتیجه ی اولیه ی آن است. البته فکر نکنید این که گفتم فکر افراد درگیر شطرنج است یعنی اینکه آنها آدم های کوته فکری هستند. نه!. منظورم افرادی است که فقط توجه خود را روی این مسائل صرف می کنند.

خلاصه این که ابهام عامل بسیار بسیار قوی در راه انجام دادن گناه است چه با نیت خوب و چه با نیت بد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد