اثبات 100% محال بودن عملی کردن شکاکیت محض به طور ارادی
یکی از عواملی که باعث می شود انسان ها به کم و نه به کل راضی شوند و شکاکیت محض را در زندگی خود وارد نسازند، این است که انسان محدود به زمان است. یعنی چه؟. یعنی این که مثلا وقتی می خواهد درسی را بخواند و یک ساعت وقت بیشتر ندارد، به کل خوانی راضی می شود. انسان شکاکیت عملی را نمی تواند در زندگی خود وارد کند، زیرا کالبد زمان به زور او را به انتخاب وا می دارد.
یعنی کسی که می خواهد شکاک محض باشد، باید از شکاف زمان عبور کند؛ زیرا اگر از شکاف زمان عبور نکند و بخواهد شکاک محض باشد، در واقع شکاک محض نیست. زیرا شکاکیت در گرو دست به عمل نزدن مگر با یقین مطلق است. اما انسانی که مثلا وقتی او را صدا می زنند می خواهد یقین کند و شکاکیت را به کار ببندد، نسبت به صدایی که می شنود، بی توجهی می کند. اما این هرگز شکاکیت محض نیست. زیرا فرد مرتکب عملی شده است و این عمل انتخاب کردن است. انتخابی که نتیجه ی آن بی توجهی است. آیا تو می دانی که آن صدا، دروغ است؟ اگر می دانی خوب است. ولی اگر نمی دانی، بدان که انتخاب کرده ای و آن فرد منتظر جواب تو است و تو با سکوت جوابی به او داده ای و در واقع شکاک نیستی و اصلا نمی توانی باشی و اصلا قدرت آن را نداری و اصلا از عهده ی قدرت تو خارج است، مگر آن طور که عده ای از کسانی که به شهود رسیده اند، می گویند، به بی زمانی برسی. ببینید وقتی که شما می خواهید شکاکیت را کاربردی کنید و در عمل، اقدام نکنید مگر با یقین، شما باید قبل از عکس العمل نشان دادن، راجع به آن مساله یقین پیدا کنید و بعد عمل کنید. وقتی که کسی شما را صدا می زند، شما چند راه بیشتر ندارید. یا باید به او جواب دهید که در این صورت ممکن است آن صدا توهم باشد، یا باید جواب ندهید که این هم راهی برای شک کردن است. ولی وقتی شما به او جوابی نمی دهید و دلیلش هم آن است که راجع به او مطمئن نیستید، در واقع هرچند هم که خواسته باشید نسبت به او شک کنید، ولی جواب ندادن شما نشانه ی نه گفتن به او می باشد و نه شک کردن زیرا نشانه ی شک کردن این است که شما در چیزی شک کنید که بتوانید آن را ثابت نگه دارید. ولی زمان ثبات را از بین می برد و به زور شما را در یکی از حالات قرار می دهد هرچند که این حالت ها را شما انتخاب نکرده باشید. پس چه ما شک کنیم و چه شک نکنیم، به زور در یکی از حالات قبول کردن یا قبول نکردن می افتیم؛ هرچند خودمان آن را نخواهیم. پس در واقع حتی اگر به کسی که شما را صدا می زند، بگویید که: "صبر کن تا من از وجودت مطمئن شوم"، باز هم آن صدا را قبول کرده اید، زیرا اگر قبول نمی کردید، به او نمی گفتید که صبر کند. یکی دیگر از مواردی که باید بدان توجه شود تقصیر کار بودن یا نبودن در عمل کردن به شک است. هرعملی از شما نشانه ی قبول کردن آن است و نمی توانید از آن فرار کنید؛ زیرا شما مجبور می شوید که انتخاب کنید. مثلا اگر بخواهم یک مثال تجربی بزنم بدین صورت خواهد بود که اگر کسی در خانه ی شما را بزند و از شما پول بخواهد، شما به او می گویید که الان ساعت 6 صبح است و صبر کن تا ساعت 8 یا 9 صبح تا بانک ها باز شوند و بعد وقتی باز شدند، به تو پول می دهم. اگرچه شما می خواهید به او پول بدهید، ولی در واقع به طور غیرعمدی او را تا 2 الی 3 ساعت بی پول نگه داشته اید و این فرقی نمی کند با این که به او بگویید "به تو تا 2 الی 3 ساعت دیگر پول نمی دهم" و تنها فرقی که دارد این است که در حالت اول شما میل به عمل درست دارید ولی اطمینان ندارید ولی در حالت دوم نه میل به عمل درست دارید و نه اطمینان دارید. و وجه تشابه این دو حالت در این است که در هر دو حالت طرف مقابل شما بی پول می ماند. و فرق دیگر هم این است که در حالت اول شما تقصیرکار نیستید ولی در حالت دوم شما تقصیرکار هستید. تقصیر هم در اعتنا نکردن به طرف مقابل است. یک مثال دیگری که می توانم از محصور بودن در کالبد زمان بزنم این است که فرض کنید بازی کامپیوتری ای ساخته شده است که فقط دو دکمه ی به چپ رفتن و به راست رفتن را دارد و شما در این بازی در اتاقی هستید که یک صفحه ی بزرگ شما را به سمت یک خروجی دوطرفه ای چند طرفه می برد(در اینجا دوطرفه منظور است). شما در حال حاظر تا به آنجا برسید، یا در سمت چپ هستید و یا در سمت راست. اگر شما در سمت خودتان به منظور شک بمانید، آن دیوار شما را به انتخاب کردن همان سمت خواهد کشانید، هرچند که خود شما این را نخواهید. در واقع شک کردن محض به این معنی است که من به زور در این حالت انتخاب هستم و خودم قدرت توقف ندارم و ناچارا در یکی از حالات قرار می گیرم. یک مثال بهتر که می توانم بزنم این است که فرض کنید شما لوکوموتیو ران هستید و روی یک ریلی حرکت می کنید که فقط قدرت تغییر جهت ریل را دارید و نمی توانید سرعت قطار را کم یا زیاد کنید. حالا ادامه ی صحبت؛ شما در جهت همان ریلی که هستید، حرکت می کنید ولی در یک کیلومتر جلوتر یک انشعاب ریلی را مشاهده می کنید که به جهتی دیگر می رود. شما نیز می خواهید بدانید که برای به مقصد رسیدن، راه فعلی شما درست است یا راه دوم. ولی باید به سرعت تصمیم بگیرید. زیرا تا لحظاتی بعد قطار به محل انشعاب می رسد و شما دیگر فرصتی برای شناخت راه درست نخواهید داشت و قدرتی به زور شما را بدون اینکه به شما قدرت فکر کردن و تحلیل بدهد، در همان راهی که بودید خواهد انداخت؛ مگر اینکه شما خودتان از روی احتمال و یا هر چیز دیگری راه دوم را انتخاب کنید. پس چیزی به نام جبر وجود دارد. حتی اگر تمامی قدرت ما را هم نگیرد، قسمتی از قدرت ما را خواهد گرفت. پس این مطلب یک تیر با دو نشان شد که هم محال بودن اجرای شک محض عملی را ثابت می دهد و هم جبر نسبی را به اثبات می رساند.
این مطلب بخشی از یک مجموعه ی بزرگ است که در آینده ای نزدیک یک فلسفه ی بدون خطا و کاربردی و جامع را منتشر خواهد کرد. (این یک حقیقت است و نه رویا پردازی و تخیل محض). البته این نوشته هنوز جای کار دارد تا کاملا کاربردی شود و بتوان از آن استفاده کرد و من فقط این مطلب را برای ثبت تفکراتم نوشته ام و خودم می دانم که نیاز به پرورش دارد.

لطفا نظرات خود را مطرح کنید.