در این تصویر می توانید ببینید که شکاکیت چطور می تواند به صورت کاربردی درآید ولی به طور ناقص و علت آن وجود عاملی به نام زمان است.
تصویر را می توانید از این لینک ببینید: لینک دیدن تصویر
فکر می کنید به راستی فرق بین این دو انسان چیست؟
اجازه دهید یک مثال ارائه کنم:
احتمالا وقتی این عبارت را دیدید، با خودتان گفتید: "چه مقاله ی جالبی باید باشد که مساله ای به این مهمی و وسیعی را به صورت یک مقاله یا یک نوشته درآورده است!".
اما راستش را بخواهید جواب دادن به این مقاله تقریبا غیر ممکن است. زیرا دانستن جواب حداقل دو پیش نیاز دارد:
1- اینکه شما کاملا تعصب را به دور بریزید و حق پذیر باشید.
2- مفهوم شما از برترین دین چیست؟
چه یک انسان خوش اخلاق و چه یک انسان بد اخلاق، اگر بخواهند 2 را با 2 جمع کنند و هیچکدام اشتباه نکنند، نتیجه ی هر دو به عدد 4 منتهی می شود.
اما به مثال زیر توجه کنید:
زجر های متفاوتی وجود دارند. مثلا یک نوع زجر با قرار دادن دست روی شعله ی آتش حس می شود؛ یک نوع زجر دیگر با شکست خوردن در یک بازی حس می شود؛ یک نوع زجر دیگر با ترس حس می شود.
اما نوع پیشرفته تری از زجر وجود دارد که فقط به افرادی که در کشف حقایق دنیا خورد می شوند، داده می شود و آن زجر ابهام است. کمتر کسی آن را درک می کند. اما برای درک عموم مردم دو مثال می زنم تا همگان بفهمند جویندگان راه حقیقت چه می کشند. هرچند بعد از آن اظهار بی تفاوتی کنند:
انسان معمولا چند دلیل برای انتخاب دارد:
1- معنوی: مسخره نکردن دیگران
2- درست بودن: محاسبه ی جواب درست
3- لذت: دزدی یا فساد جنسی
4- بیماری: آزار دادن دیگران و در نتیجه خود
5- فطرت: کمک کردن و مهر مادری
6- لذت ابدی: ؟
5- عالم روح
نکاتی که باید توجه کنید.
1- این مطالب نظرات شخصی من است و مرا به عنوان یک نماینده دینی که دقیقا حرف خدا را می زند به حساب نیاورید. زیرا ممکن است من اشتباه کرده باشم.
2- ممکن است برای بعضی از افراد کم سن و سال یا بدون اطلاعات فلسفی، درک این متن مشکل باشد. برای این کار می توانند از دیگر افراد کمک بگیرند. چون من خودم هنوز وقت ندارم این متن را بیش از این ساده کنم.
3- این متن ممکن است کاستی هایی داشته باشد، زیرا به سرعت نوشته شده است. و همچنین ممکن است توالی مطالب مناسب نباشد. به هر حال سعی می کنم هرچه زودتر اصلاح کنم.
بحث ما اثبات وجود خدا به شکل غیر قابل شک است.
در ابتدا باید مفهوم اثبات را بررسی کنیم و ببینیم تا چه میزان دلایل را اثبات می گویند.
بالاتر از شهود (دعوت کننده به ؟ برای شناخت):
1- خوب:؟
2- بد:؟
شهود (دعوت کننده به عرفان برای شناخت):
1- خوب:؟
2- بد:؟
عقل (دعوت کننده به استدلال برای شناخت):
1- خوب: 2 بعلاوه ی 1 می شود 3 و هیچ کس نمی تواند مفهوم نتیجه را به طور درست به چیز دیگری تغییر دهد.
2- بد: بسیار کند و محدود و حتی نارس در درک مسائل اخلاقی و معنوی
از کجا معلوم ما اراده داشته باشیم؟ آیا الله نمی تواند کاری کند که ما خیال کنیم کاری را خودمان انجام داده ایم، ولی در واقع خود او انجام داده باشد؟ مثلا تو حس کنی که خودت انجام می دهی ولی در واقع تمامی اختیار از دیگری است و فقط تو حس می کنی که خودت هستی. یک نمونه ی عالی از این مطلب که دقیقا اختیار را رد می کند، کارهای قبیحی است که یک فرد در خواب انجام می دهد.
اگر عدالت الهی این باشد که بین خوب و بد ما را قرار دهد، باید در حالت خوب و بد بدین صورت باشد:
1- بد: حداقل از 5 حس دریافتی تمامی فشارهای ممکن وارد شود و از عقل هم بیشترین فشار وارد شود.
مثال:
بینایی: از چشم وحشتناک ترین و ترسناک ترین و بدشکل ترین وقایع دیده شود (مرده)
بویایی: متعفن ترین بوهای ممکن بوییده شود (زباله)
شنوایی: گوش خراش ترین و منزجر کننده ترین صداها به گوش برسد (کشیدن آهن روی موزاییک)
چشایی: بدمزه ترین چیزها خورده شود (روغن خالی، شیرابه)
لامسه: بیشترین سوزش ها و فشارها و دردها حس شود (له شدن، سوختن، شکستگی)
عقل: مشکل ترین مسائل حل شود. (حساب کردن 947 به توان 538)
همچنین احساسات دیگر که مشخص نیست به کدام حس مربوط اند (خشم، ترس)
1- وقتی دست دروغ گویان و ناشیان می افتد
از دوستانی که مسلط به زبان عربی هستند خواهش می کنم بگویند که در عربی به چیزی که معلوم نیست وجود داشته باشد یا نه چه می گویند؟ من موقتا شک الوجود را نوشتم اما مشکک الوجود و تشکیک الوجود نیز به ذهنم می آیند. از دوستانی که در این زمینه خبره هستند خواهش می کنم نوع درست کلمه را در بخش نظرات بنویسند.
لازم می دانم سه قسم دیگر نیز به بخش های منطق اضافه کنم و آنها بدین قرارند:
1- واجب الوقوع = چیزی که امکان اتفاق افتادن آن حتمی است
2- ممکن الوقوع = چیزی که امکان اتفاق افتادن آن امکانی است
3- ممتنع الوقوع = چیزی که امکان اتفاق افتادن آن محال است
4- شک الوقوع = چیزی که هنوز نمیدانیم جزو کدام یک از حالات فوق است.
استدلال کردن در زبان فارسی به سه گونه است و اگر بیشتر باشد من نمی دانم
(البته مقداری گرایش زبان شناسی گرایانه وجود دارد):
کسی که می خواهد خودش را به تکامل برساند باید بدین صورت عمل کند:
ادامه مطلب ...معنای واجب الوجود در این مقاله: چیزی که امکان ندارد کسی بتواند آن را از هستی به نیستی تبدیل نماید و این مفهوم جدای از واجب باالذات و واجب بالغیر است.
مشکل فیلسوفان مکتب مشاء این است که فکر می کنند می شود موجودی موجود دیگری را بدون هیچ خمیرمایه ای به وجود آورد. در صورتی که در خود قرآن گفته شده که ما انسان را از گِل خشک شده ای آفریدیم. اما فیلسوفان مکتب مشاء این مشکل را دارند که فکر می کنند چیزی برای از نیستی به هستی شدن نیاز به علت دارد. بله حتما نیاز به علت دارد. البته اگر چنین چیزی ممکن باشد.
ادامه مطلب ...